می چرخد و می چرخد....می چرخم و می چرخم....
لحظه ای می نشینیم....در سکوت....
به یاد خاطرات....دقیقه ای سکوت می کنیم و بعد دفتر پاره ی خاطراتمان را پرت می کنیم به همان گوشه ی همیشگی....
شراب در وسط....
می نوشد و می نوشد....می نوشم و می نوشم....
در گره های دستانمان....
در هوای سرد بارانی....
می نشینیم در کناره پنجره....
باز باران با ترانه....می کوبد بر بام خانه....
خانه ی من و تو....خانه ی ما....
اگر جه سقفش پارچه..دیوارش کاغذ...کفش زینت شده با گلها و درش برگیست....
اما قدرتش از کاخ بیشتر نباشد کمتر نیست....
من و تو..ما...خنده هایمان....بی ریا....کودکمان هنوز نشسته است و می خندد و بازی می کند....
کودک درونمان....
می چرخد و می چرخد....می چرخم و می چرخم....
شراب سفید در وسط و....
می نوشد و می نوشم....می نوشد و می نوشم....
با این جمله پرواز را آغاز می کنیم....
به امید فردایی بهتر....
The JOkeR
[ شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۱ ] [ 0 ] [ The JokeR ] [ ]
