وقتی دستانت را می گیرم و لمست می کنم....
تازه یادم می آید ابریشم هم در این دنیا وجود دارد...
یادم می آید تو از ابریشم هم لطیف تری....
یادم می آید که تو بیش از آنچه که خود می دانی لطیف تر و ظریف تری....
ظرافتت مثال زدنیست.....لطافتت مثال زدنیست....
در عجب خدایم که آنقدر ظرافت و لطافت در تو نهاده.....
و تو پنهانش می کنی...دریغش می کنی.....
و خدا عشق را با تو برایم آفرید.....
دیوار هایت را بشکن و رها شو....
مقام و جایگاهت را ببین و بشناس...
دوستت دارم این روزها مانند اسطوره هایی شده که فقط در تصاویری تار محو می شوند....
اما برای من هنوز هم مقدس است....و لایق کسی است که به او می گویم...
به تو...
باور دارم که می توانی....باورت دارم....چون خودم را باور کرده ام......
سوختم...اما از نو با عشق..زیبایی..تجربه...خنده...باور...خدا...ساختم....
The JOkeR
تولدم مبارک....
همین......
